سیمبان آتی
 
 
منور شبهای تاریک من
ارسال شده در 4 اسفند 1395 توسط آتی در بدون موضوع
منور شبهای تاریک من

یادت که می کنم چشم هایم همانند آسمانی که توده ای از ابرهای بارانی دارد ، غرق در آب میشود .
همه امیدم  به روزهای آخر هفته بود ، روزهای که وقتی وارد حیاط میشدم با عجله قدم بر میداشتم تا هر چه زودتر از آن حیاط بزرگ عبور کنم تا به  در آبی اتاقی که در سمت راست حیاط بود برسم ، هنوز وقتی به یاد آن روزهای می افتم آن حس درونم شعله ور میشود ، با چه ذوقی دستگیره در را فشار میدادم ، میدانستم که وسط اتاق نشسته ای و چشمانت خیره به در است که ببینی چه کسی وارد اتاق میشود .
یادت می آید ، وقتی همدیگر را میدیم هر دویمان ناخودآگاه دستهایمان بازمیشد ، با تمام قدرت بغلت میکردم و تو همچنان پی پی صورتم  را غرق در بوسه میکردی ، یادت می آید وای خدای من چه روزهایی بود ، هنوز  گرمی  صورتت و  جای بوسه هایت را حس میکنم .
مادر بزرگ و منور شب های تاریک من  ، نبودت آنچنان بر دلم فشار می آورد که انگار خفه ام میکنم ، یاد گذشته به دلم آرامش خاصی میبخشد ولی وقتی از رویا خارج میشوم جای خالی تو باعث میشود به سختی نفسم را بیرون بدهم .

4 نظر »
  • 1
  • 2
  • 3
تیر 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
  1 2 3 4 5 6
7 8 9 10 11 12 13
14 15 16 17 18 19 20
21 22 23 24 25 26 27
28 29 30 31      
سیمبان آتی
  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات
جستجو
موضوعات
  • همه
  • بدون موضوع
  • حدیث
  • ماه رمضان
  • مناسبتی
Random photo
منور شبهای تاریک من
فیدهای XML
  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
خانه​سال نو مبارکغروب جمعهدلم هوای حرم داردسـیـمـبـــــان مـنتماس ورود
کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان